--- > <----
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
این زائران خسته،به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چقدر ریسه برایت کشیده اند!
بوی غذای حضرتی واین همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند
نوشته شده توسط : علی انصاری
یا مهدی یا اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف علیه السلام
ما گدایان خیل سلطانیم ---------------------------- شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود ------------------- هرچه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند --------------------- ره به جای دگر نمی دانیم
چون دلآرم میزند شمشیر ---------------------- سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان درهوای صحبت یار -------------------- زر فشانند و ما سرافشانیم
مر خداوند عقل و دانش را --------------------------- عیب ما مگو که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید ------------------- ما به عشقش هزار دستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ---------------------- ما تماشاگران بستانیم
تو به سیمای شخص می نگری ---------------------- ما در اثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست -------------- در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار ---------------------- همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت --------------------------------- ترک یار عزیز نتوانیم
نوشته شده توسط : علی انصاری
من نپرسیدم هیچ هیچ کس نیز نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی, به فراغت, به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن نیز نفهمیدم من
که چه سان عمر گذشت
عمر بگذشت به بی حاصلی و بولهوسی
چه توانی که زکف دادم مُفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش بَرَد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی , هیهات
نوشته شده توسط : علی انصاری
نام من سرباز کوی عترت است
دوره آموزشی ام هیئت است
پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار
سر درش عکس علی با ذوالفقار
ارتش حیــدر محــل خدمتم
بهر جانبازی پی هر فرصتم
نقش سردوشی من یا فاطمه است
قمقمه ام پر ز آب علقمه است
رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است
زینب آن را دوخته پس مشکی است
اسـم رمز حمله ام یاس علــی
افسر مافوقم عباس علی(ع)...
نوشته شده توسط : علی انصاری
از خودم قهرم نمی دانم چرا؟
بازهم دل راه را گم کرده است
چون نگه بر دست مردم کرده است
باز هم قلبم هوایی تر شده
چشمم از باران آبی، تر شده
باز هم دل بی شکیبی می کند
دل دگر با من غریبی می کند
دل پر از احساس خوب و ماندنی ست
حرفها از اشکهایم خواندنی ست
من غریبم، من غریبم، من غریب
گمشده در این دیار پر فریب
آسمانی بودم و خاکی شدم
پاک بودم، غرق ناپاکی شدم
پاک بودم، پاک مثل ماهتاب
بر وجودم غبطه ور بود آفتاب
لیک حالا من چه کردم با خودم
غرق دنیایی پریشانی شدم
از خودم قهرم نمی دانم چرا
از عطش لبریزو از دریا جدا
تشنه هستم، تشنه هستم، تشنه ام
گرگها در راه و من بی دشنه ام
خسته هستم، خسته هستم، خسته ام
راه طولانی و من پا بسته ام
شامگاه است و دل من بی قرار
فکر فردایی و گرگی و فرار
در دل شب، صبح امیدی دمید
قلب من گویی صدایی را شنید
تشنگی را یک نفر سیراب کرد
برفهای قلب من را آب کرد
آتش شور درون خاموش شد
زهر های زندگانی، نوش شد
تیر های کین شیطان را شکست
آنکه نورش کرده من را حق پرست
خون چشمان گنهکارم رمید
در وجودم کس دگر ظلمت ندید
اشکها آرام شد، آرام شد
روح سرکش از نگاهش رام شد
با وفا بودم، وفا با من نشست
از گنه این روح سرگردان گسست
دستهایی سوی قلبم باز شد
زندگانی باز هم آغاز شد
یک نگاه لطف قلبم را خرید
آنکه قلبم این سخن از او شنید
باز گرد ای صاحب دل سوی من
برنگردد از تو هرگز روی من
دستهایت را به من بسپار تو
خانه ی من را به کس مسپار تو
غربتت را آشنائیها منم
ظلمتت را روشنائیها منم
خوب کردی باز گشتی باز باز
کودکی هستی ز نو خود را بساز
تا تو هستی بنده ام این را بدان
دوستت دارم به قدر آسمان
شاعر : آسمان
نوشته شده توسط : علی انصاری
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف ، قرآن کریم آمد پدید
صوت " اقرا باسم ربک " میرسد بر گوش جان
یا که از غار حرا خلق عظیم آمد پدید
نوشته شده توسط : علی انصاری
کیست زیـــــــــــنب قهرمان کربلا
دست پرورد علـــــــــــــی مرتضی(ع)
سینه اش از داغ داغستان شده
جرعه نوش اشک او باران شده
شهادت اسوه صبر و استقامت و حجاب و عفاف و عزت و اقتدار عقیلة بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بر همگان تسلیت باد
نوشته شده توسط : علی انصاری
نوشته شده توسط : علی انصاری
عالم هستی ز تو پیدا شده ------------------- کوثر عالم زتو دریا شده
چون که خداوند تو را آفرید -------------------- نور خدا در تو هویدا شده
روشنی و نور جهان جز تو نیست ---- سرور و الگوی زنان جز تو نیست
جلوه ی حق در تو تجلی گرفت ------- فاطمه جان زن زتو معنی گرفت
چشمه ی خورشید خجل شد زتو ----- سنگ چنان نرم که دل شد زتو
گفت دو عالم ز وجودت عجب ---------- روز شد از خلقت تو جهل شب
شد ز وجودت همه عالم بنا ---------------- فاطمه ای آینه ی حق نما
دامن تو دامن در پرور است ----------- فاطمه جان زینب تو گوهر است
دامن تو باز چو دریای نور --------------- زینب آن جلوه ای از کوثر است
فاطمه ای همسر شیر خدا -------------- کن نظر لطف و عنایت به ما
شاعر: خانم زهرا سادات کریمی
نوشته شده توسط : علی انصاری
وقت است که از خواب گران بر خیزیم
یک صبح به هنگام اذان برخیزیم
وقت است برای یاری حجت حق
از بستر غفلت نگران بر خیزیم
نوشته شده توسط : علی انصاری
لیست کل یادداشت های این وبلاگ