--- > <----
از خودم قهرم نمی دانم چرا؟
بازهم دل راه را گم کرده است
چون نگه بر دست مردم کرده است
باز هم قلبم هوایی تر شده
چشمم از باران آبی، تر شده
باز هم دل بی شکیبی می کند
دل دگر با من غریبی می کند
دل پر از احساس خوب و ماندنی ست
حرفها از اشکهایم خواندنی ست
من غریبم، من غریبم، من غریب
گمشده در این دیار پر فریب
آسمانی بودم و خاکی شدم
پاک بودم، غرق ناپاکی شدم
پاک بودم، پاک مثل ماهتاب
بر وجودم غبطه ور بود آفتاب
لیک حالا من چه کردم با خودم
غرق دنیایی پریشانی شدم
از خودم قهرم نمی دانم چرا
از عطش لبریزو از دریا جدا
تشنه هستم، تشنه هستم، تشنه ام
گرگها در راه و من بی دشنه ام
خسته هستم، خسته هستم، خسته ام
راه طولانی و من پا بسته ام
شامگاه است و دل من بی قرار
فکر فردایی و گرگی و فرار
در دل شب، صبح امیدی دمید
قلب من گویی صدایی را شنید
تشنگی را یک نفر سیراب کرد
برفهای قلب من را آب کرد
آتش شور درون خاموش شد
زهر های زندگانی، نوش شد
تیر های کین شیطان را شکست
آنکه نورش کرده من را حق پرست
خون چشمان گنهکارم رمید
در وجودم کس دگر ظلمت ندید
اشکها آرام شد، آرام شد
روح سرکش از نگاهش رام شد
با وفا بودم، وفا با من نشست
از گنه این روح سرگردان گسست
دستهایی سوی قلبم باز شد
زندگانی باز هم آغاز شد
یک نگاه لطف قلبم را خرید
آنکه قلبم این سخن از او شنید
باز گرد ای صاحب دل سوی من
برنگردد از تو هرگز روی من
دستهایت را به من بسپار تو
خانه ی من را به کس مسپار تو
غربتت را آشنائیها منم
ظلمتت را روشنائیها منم
خوب کردی باز گشتی باز باز
کودکی هستی ز نو خود را بساز
تا تو هستی بنده ام این را بدان
دوستت دارم به قدر آسمان
شاعر : آسمان
نوشته شده توسط : علی انصاری
از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف ، قرآن کریم آمد پدید
صوت " اقرا باسم ربک " میرسد بر گوش جان
یا که از غار حرا خلق عظیم آمد پدید
نوشته شده توسط : علی انصاری
کیست زیـــــــــــنب قهرمان کربلا
دست پرورد علـــــــــــــی مرتضی(ع)
سینه اش از داغ داغستان شده
جرعه نوش اشک او باران شده
شهادت اسوه صبر و استقامت و حجاب و عفاف و عزت و اقتدار عقیلة بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بر همگان تسلیت باد
نوشته شده توسط : علی انصاری
نوشته شده توسط : علی انصاری
عالم هستی ز تو پیدا شده ------------------- کوثر عالم زتو دریا شده
چون که خداوند تو را آفرید -------------------- نور خدا در تو هویدا شده
روشنی و نور جهان جز تو نیست ---- سرور و الگوی زنان جز تو نیست
جلوه ی حق در تو تجلی گرفت ------- فاطمه جان زن زتو معنی گرفت
چشمه ی خورشید خجل شد زتو ----- سنگ چنان نرم که دل شد زتو
گفت دو عالم ز وجودت عجب ---------- روز شد از خلقت تو جهل شب
شد ز وجودت همه عالم بنا ---------------- فاطمه ای آینه ی حق نما
دامن تو دامن در پرور است ----------- فاطمه جان زینب تو گوهر است
دامن تو باز چو دریای نور --------------- زینب آن جلوه ای از کوثر است
فاطمه ای همسر شیر خدا -------------- کن نظر لطف و عنایت به ما
شاعر: خانم زهرا سادات کریمی
نوشته شده توسط : علی انصاری
وقت است که از خواب گران بر خیزیم
یک صبح به هنگام اذان برخیزیم
وقت است برای یاری حجت حق
از بستر غفلت نگران بر خیزیم
نوشته شده توسط : علی انصاری
الهی مرده ام من زنده ام کن ----------- فقیرم دوست پاینده ام کن
الهی راه را گم کرده ام من ------------ ازاین جویندگی یابنده ام کن
الهی سوختم در آتش جهل ------------- رها از آتش سوزنده ام کن
اگر عمری گنه کردم الهی --------------- کرم بر عمر باقیمانده ام کن
غلامم سرخط آزادیم ده -------------- زغفلت بَرده ام من بنده ام کن
اگر شرمی نکردم از تو یارب -------- تو با باخشندگی شرمنده ام کن
به آب رحمتت پاک از سیاهی ------- در این شام سیه پرونده ام کن
تهیدستم بگیر از لطف دستم ------------- زپا افتاده ام پوینده ام کن
غمم از حد گذشته شادیم بخش ---- سراپا گریه ام من خنده ام کن
من ژولیده می گویم به زاری
الهی مرده ام من زنده کن
نوشته شده توسط : علی انصاری
دل مرده ام بدون تو اما مسیح من ... یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
نوشته شده توسط : علی انصاری
هست بهر آدمی یک رکن ایمان ازدواج ------------- تیر جانسوزی بود بر قلب شیطان ازدواج
آدمی را خوی حیوانی کشاند بر گناه --------------- می شود سد گناه از بهر انسان ازدواج
گر سر و سامان نداری ای برادر غم مخور ------ می رساند هر سری آخر به سامان ازدواج
باعث ترویج دین و قدرت ایمان شود ------------------- طبق فرمان رسول و نصِّ قرآن ازدواج
می گریزد لشگر غم می رسد شادی ز راه ---------- بهر جولان تا گذارد پا به میدان ازدواج
نفس سرکش را به زنجیر اطاعت می کشد --- زین سبب حق کرده واجب بر جوانان ازدواج
از من ژولیده بشنو سر مپیچ از امر حق
زانکه انسان را بود یک رکن ایمان ازدواج
نوشته شده توسط : علی انصاری
چنانچه نفس بشر هست بر هوا محتاج --------------- هوا بود به تمنای نفس ما محتاج
به اقتضای کرم آنچه هست در عالم -------------- به یکدگر همه هستند جز خدا محتاج
گدای درگه حق شو که در مسیر زمان -------------- گدا به شاه بود شاه بر گدا محتاج
خدا به قدر معیشت به ما دهد روزی ------- که هرکسی به جهان است بر غذا محتاج
چو نور چشم تو را هست قدردانی کن ----------- که جای دیده شود کور بر عصا محتاج
اگر ز حدّ گلیمت برون نهی پا را ------------------ شوی بدست گدایان به هر کجا محتاج
حدیث مور و سلیمان دهد به ما سرمشق ------ که تا نواست نگردی به بی نوا محتاج
کسی به ملک جهان بی نیاز می گردد ------ که بی نیاز ز خلق است و بر خدا محتاج
شعار شاعر ژولیده در جهان این است
مباد آنکه شود دست ما به پا محتاج
نوشته شده توسط : علی انصاری
لیست کل یادداشت های این وبلاگ