ای عبد خدا نما ابالفضل ------------------- دریاب دمی مرا اباالفضل
ای صبر و قرار بی قراران ------------------------- امید دل امیدواران
دانی که گر از عطش بمیرم -------------- یک قطره ز دیگری نگیرم
ساغر نزنم ز دست هر کس ----- من دست تو می شناسمو بس
روزی من از خزانه توست ---------------- دل، سائل آستانه توست
امشب ز تو بار عام خواهم ------------------ دیدار تو و امام خواهم
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
دست مرا گرفتید تا یادتان بمانم
از روی خاک بردید تا اوج آسمانم
گفتند امام هر عصر بابای مهربان است
روز پدر مبارک بابای مهربانم
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
فردا که عرش و فرش را پیوند است
خشنود زمین و اسمان خرسند است
میلاد امام و مادر او زهرا (س)
روز زن و عید مادر و فرزند است
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ** خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه ** گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
با عرض سلام و احترام ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می نمایم التماس دعا
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام .....
شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام .....
دارم هوای صحبت یاران رفته را .....
یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام
زندگی ما گاه بی خدا می شود ، زندگی ما گاه بدون خوبان می شود
شاید هم مدت های زیادی بگذرد که باعث شدیم که از ما دور شوند
زندگی اینگونه چه سود ؟
خدایا از تو می خواهم که یاری ام کنی بدی ها یم را جبران کنم و به محض جبران مرا از دنیا فارغ نمایی ! دنیایی را که نتوانم حق آخرت پس از آن را ادا کنم ، و بی تو به عالم دیگر بروم چه سود ؟
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
مرا از روز داوری الهی مترسان !
من داوری آدمیان را دیده ام
کدام سخت تر است ؟
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
باز امشب غزلی کنج دلم زندانیست
آسمان شب بی حوصله ام طوفانیست
هیچکس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانیست
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
جمعه ها طبع من
احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که
در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید
این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا
به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی
فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد
یازده
پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ
سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
گناهی؛
رگِ گردنم را گروگان گرفتهست
زمانی، خداوند همسایهام بود.
در صفر ِ مطلق، خواب میبینم
منهای سه، منهای شش... منهای کِلوینم
یخ میزند بُغضی مُشبّک در تبارِ من
تهماندهی یک دشنهی بیدسته در روحم سفر کردهست
شومینهی خاموش
شوقِ سفر را شعلهور کردهست.
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ